BTS, Roman

#زندگی_من
#ادامه_پارت_پنجاه_و_دو

لبخند خجالت آور و چشمای گرد شده مظلوم نشونم میداد. این برای نرم کردنش خوب بود
لبخندش محو شد. فکر کنم همه چیز و فهمیده دیگه

(شوخی) تهیونگ- یعنی الان من باید بخاطر تو برم مدرسه؟ تا به حال بخاطر کسی به مدرسه ابتدایی نرفتم
(عشوه) من-ههههی، من ابتدایی نیستم، من دبیرستانی اام!
(لبخند) تهیونگ-باشه فردا میام

داشتم آآآآآآآآآآآآب میشدم. قشنگ واضح بود که داشت بزور خودشو کنترل میکرد تا ناراحت نشم. واقعا چرا! من که یک غریبه بیش نبودم براش، پس چرا اینطور باهام رفتار میکرد. احساس موذب بودن میکردن.
دستم و دور بازوش گره دادم و سرم و رو شونش گذاشتم.
بغض سنگینی داشتم، همونجا، اروم اروم، با لطافت فراوان خالیش کردم.
شونه تهیونگ خیس شده بود، نوازش وار صورتم و دست میکشید تا اشکام و پاک کنه. دل و زدم به دریا و حرفم و گفتم.

من- همیشه فکر میکردم بدبخت ترین کس توی جهان منم، اما ویتی با تو اشنا شدم همه چیز فرق کرد.
بعضی وقتا با خودم فکر میکنم میگم اگه یک روزی بهم بگی از خونم برو، چیکار کنم، من بدون تو چیکار کنم!

دونه دونه اشکام شدت میگرفتن، اما هیچ صدایی ازم درنمیومد.
تهیونگ روی کاناپه دراز کشید و آغوشش و برام باز کرد. کاناپه کوچیک بود و من باید روی بدنش دراز میکشیدم. سرم و روی سینش گذاشتم و اونم من و بغلش پنهان کرد.
همونطور حق میزدم و اون بهم ارامش میداد

تهیونگ- هیشششششش، بهت قول میدم یوشی، قول میدم حاضرم از آبروم بگذرم ولی از وجود تو نه.

با اطمینان میگفت. طوری که احساس میکردم حقیقت و داره میگه، طوری که حس میکردم دیگه لازم نیست به همچین چیزی فکر کنم.
....
اون شب و بغل تهیونگ تموم کردم. خیلی شب خوبی بود، ولی از امروزم متنفرم، اخه تهیونگ باید بیاد و تقاص کارای من و پس بده.
یونی فرمم و پوشیدم و یک میکاپ کوچولویی کردم که فقط سر صبح بد قیافه نباشم.
از اتاقم خارج شدم، تهیونگ حاضر بود.

من- بریم؟
تهیونگ-بریم

از وقتی که من اومدم توی این خونه دیگه راننده نگرفته و خودش رانندگی میکنه.
این خیلی عالیه که آدم وقتی سالمه الکی پول خرج نکنه.
توی ماشین همه چیز و گفتم و تا تهیونگ بدونه چی باید بگه.
...
وقتی رسیدیم، رنگم پریده بود، قلبم تند میزد.
یک گوشه پارک کرد و بهم خیره شد. خیلی آروم باهام حرف میزد و بهم دلگرمی میداد

تهیونگ- حالت خوبه؟
من- نه اصلا خوب نیستم
تهیونگ- بیا یکم آب بخور

بطری آب و گرفتم و یکم ازش خوردم و چند تا نفس کشیدم

(خنده) تهیونگ- من باید الان استرس داشته باشم، تو گرا به خودت گرفتی!؟
من- نگران آبروی تو ام..
تهیونگ- دیشب بهت چی گفتم؟ حاضرم از آبروم بگذرم
من و تهیونگ- ولی از وجود تو، نه

به روی هم یک لبخند قشنگی زدیم و هم زمان پیاده شدیم.
#رمان#Roman
دیدگاه ها (۲)

BTS

BTS

BTS, Roman

BTS

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۳۲

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۴

My sweet trouble 49✨تهیونگ رو کشوندم تو اتاق و محکم در رو بس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط